محل تبلیغات شما

کاشکی خواننده شعرم باشی..



چی بگم ؟ بازم منم و این صندوقچه عتیقه های مجازی و امیدوارم هیچ وقت بسته نشه و خاطراتمو ازم نگیره. بهار فصل عاشقی و سرسپردگی بود.‌ اوایل تابستون دلتنگی و اواخر تابستون تصمیم ِ سخت جدایی . جدا بودن برای همیشه داشتن . تازه میخواستم بخوابم که گفتم با خودم بیام‌بنویسم و بعدش بخوابم. وقتی نداریش و باشه خیالت یه جور راحته. وقتی نداریش و بره سفر. خیالت یه جور دیگه ناراحته! درهرصورت نداریش ! اینو قلبم نمیفهمه.
چه بگویم نگفته هم پیداست غمه این دل مگر یکی و دوتاست به همم ریخته است گیسویی به همم ریخته است مدت هاست از بهار ؛ همه چی عوض شده. من دیگه اون آدم سابق با یه سری رد لاین و قوانین دست و پاگیر نیستم. ولی خودمو باور کردم که میتونم نقش هایی که تو این زندگی انتخاب میکنم یا انتخاب میشم‌براشونو،به نحو خوبی بازی کنم.یه مادر، یه همسر،یه دختر،یه الگو ،یه معشوق و یه جنگجو . دارم از کی انتقام میگیرم ؛نمیدونم ! از انتحابی که برمبنای عقل و فشار خانواده بوده با چاشنی
سلام عشقم.سال نو مبارک. بازم من بودم که زنگ زدم و تبریک گفتم و کله کردم که به یادم نبودیدیشب خیلی تنها بودم.دلم خیلی تنگ بود برات.آخرین دیدارمونو که اومدی خونه (ص) دنبالم که منو ببری فرودگاه یادم می اومد.از ماشین پیاده شدی.بغلم کردی.بوسیدی .به (ص) دست دادی و بعدش رسوندی منو می دونم که هیچ وقت ذوق شعر نداشتی. اما می نویسم واست از زبون "حمید مصدق" اونقدر گویاست که خودت حسش می کنی با اون قلب مهربونت:" بخوان از شعرهایم انقباضِ روحِ سردم را بیا تخمین

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

http://economic prosperity .blogfa.com